بوش که در نظر خود مردم آمریکا منفورترین بود رفت، و اکنون جهان با رئیس جمهوری مواجه است که من آن را مانند هندوانه ای می بینم که ظاهری خوب و دلچسب نشان می دهد اما اینکه داخل هندوانه چیست باید آنرا شکست و چشید...
اما اینکه اوباما کیست و چه سیاست هائی را در پیش خواهد گرفت به خودش و خودشان مربوط؛ اما چیزی که به ما مربوط میشود این است که این هندوانه ی سربسته موضوع مذاکره را مطرح نموده است و خیلی از سیاستمداران منفعل و عجول ما ذوق زده شده اند و فکر می کنند همین که ما مذاکره را شروع کنیم تمامی مشکلات اقتصادی و سیاسی کشورمان حل خواهد شد و زهی خیال باطل که اگر آمریکا چنین کاری از دستش برمی آمد فکری به حال خود می نمود و...
و البته برخی هم خیلی بدبینانه به این موضع نظر می کنند و مذاکره و حصول رابطه با آمریکا را محال و امری ناشدنی تلقی می کنند.
من با مثالی نظر خودم را بیان می کنم:
اگر با موجودی خطرناک روبرو شویم می توان با او درگیر شد و می توان با احتیاط و دورادور کنار آمد، اگر جنگ کنیم و دست و پنجه نرم کنیم انرژی زیادی باید صرف کنیم و ممکن است در این نبرد زخمی شده و آسیب ببینیم.
راه دیگر هم این است که با او کنار بیائیم و با احتیاط او را مشغول کرده و تحمل کنیم ، این روش مخصوصاً وقتی کاربرد زیادی دارد که موجود مقابل زخمی به خود پیدا کرده است و ما می توانیم با کمی طومار کردن و گذاشتن مرهم بر زخم او از خطرات او بکاهیم ولی نکته ی مهم اینجاست که همواره باید به هوش بشیم که این موجود خطرناک بوده و خوی درندگی دارد و به حالت آرامش و نرمش او نباید دلخوش کرد چرا که هرلحظه ممکن است قوّه ی درندگی اش به فعل در آید.
آمریکا بدهکاری زیادی به مردم و سرزمین ایران دارد ، و مذاکره و رابطه هرچند به نفع هر دو کشور هم باشد بیشتر به نفع آمریکاست و اگر آمریکا سخن از صلح و مذاکره می راند این نیاز و احتیاج شدید او را حکایت می نماید. البته ما هم می توانیم با مذاکره طلب های مردم ایران را از آنها بگیریم اما باید به هوش باشیم که این کار خیلی حساس و پیچیده و سخت است و این موجود گرگ صفت در هر نسخه ای که به دیگران می پیچد اول سود و نفع خود را طراحی می کند.
البته اگر ابتکار عمل داشته باشیم و از موضع قدرت وارد بشیم شاید و تنها شاید به هدف دست یابیم.